عسل نمک

نماز دل

دنیای پاک بجه ها تنها دنیایی است که همه چیز به رنگ خودش جلوه میکند حتی خواسته های معصومانه شان که حکایت از سادگی دنیایشان دارد . وقتی دخترم و پسرم به نماز ایستادند دنیا برایم شکل ارغوانی گرفت آن چیزی که تنها اشک گوشه چشمانم توانست به تصویر کشد . آه درونی شخصی که با کوله باری از گناه ، از خدا میخواهد که به خاطر معصومیت این فرشتگان به او در نماز بال پرواز دهد و هزاران  آرزوی هر پدر و مادری را  در گلستان آرزوها قرارداده و با نغمه های کودکان  آینده ای زیبا را خدای پاکی ها  به این پروانه های عشق هدیه دهد . بوسه میزنم بر سجاده کودکانه، چه بزرگانی که پس از سالها با همان پاکی نماز میخوانند و چه این  نماز های کودکان  که دل هر بیننده و شنونده ای ...
8 شهريور 1390

یه جایگزین برای کامپیوتر

چند روز بود که فاطمه و علی مرتب بازی کامپیوتری می کردند اونهم چه بازیهایی....همشون استرس زا و بکش بکش .استرس و فشار اینقدر زیاد بود که فاطمه که موقع حرف زدن یک کلمه رو چند بار تکرار می کرد.( البته هنوز هم همانطوریه ولی تعداددفعات تکرار کلمه ها کمتر شده) و علی تا آخرین لحظه برای رفتن به دستشویی مقاومت می کرد حتی بعضی مواقع هم ... چی کار باید می کردم ؟؟ صبح قبل از اینکه عسل و نمک از خواب بیدار بشن اون بازی ها رو پاک کردم وحالا باید یه جایگزین مناسب هم پیدا می کردم .وسایل نقاشی رو آماده کردم وگفتم: می خوام با هم یه الاغ رو نقاشی کنیم .اول خودم کشیدم و بعد از فاطمه خواستم مرحله به مرحله با من نقاشی کنه ، علی هم فقط مدادها رو توی کیفش جم...
8 شهريور 1390

تولد زهرا کوچولو

                            ا مروز زهرا خانم 2 ساله شده تولدت مبارک خاله جون    اینم کادو یکی از طرف فاطمه و اینم از طرف علی ...
8 شهريور 1390

دستت درد نکنه بابا، کاری نکردی!

دیروز که برای خرید کادو تولد زهرا به فروشگاه رفته بودیم ،بابای بچه ها کلی براشون اسباب بازی خرید یعنی هر چی که خواستن همه رو خرید موقع برگشتن علی همون جوری که همه ی اسباب بازیهارو بغل کرده بود،به باباش گفت:بابا دستت درد نکنه،باباش هم مثل همیشه  می خواست بگه: خواهش می کنم ، کاری نکردم .تا گفت :خواهش می کنم ، علی فورا گفت :کاری نکردی ، باشه.                                         ...
8 شهريور 1390

دنیای پاک کودکانه

در دنیای امروزی که مادیات بر همه چیز سایه افکنده ، دیدن دنیای پاک کودکان در پس شیطنتها  و لبخندهای معصومانه شان دنیای دیگری است . بیایید با کمی حوصله و وقت دلها را به تماشای تبسم کودکانمان بسپاریم و بشنویم سخنان بی ریا را در شیرین زبانی هایشان و  احساس کنیم پاکی لحظه را . با کودکانمان مثل کودکان صحبت کنیم و به برخوردها  در خواهش کودکانه شان  کمی رنگ سبز بدهیم  . با حوصله باشیم و در تکرار جملاتشان ، گوشهایمان را به دهانشان پیوند زنیم تا بدانند که به حرفهایشان با جان دل گوش می دهیم  نظر شما چیه ؟ بابای گل های بهشتی ...
8 شهريور 1390

رنگین کمون

امشب بچه هارو رنگین کمان (شهر بازی ) بردیم علی و فاطمه تا اونجایی که می تونستند با وسایل مختص گروه سنی خودشون بازی کردند.ولی باز هم علی، به بازی هایی گیر داده بود که ما خودمون هم نمی دونستیم چه جوری باهاش بازی میکنند و الا و بلا می خواست که با اون ها بازی کنه .مثلا ماشینهایی که باید پات به پدال گاز و ترمز باشه و علی پاش به پدال ها نمی رسید یا بازی های تفنگی که همزمان هم باید پدال رو فشار می دادی و هم نشانه گیری  می کردی.بعد از دو ساعت و نیم بازی آخر سر هم با گریه علی برگشتیم . نمی دونم چیکار کنم علی اصلا قانع نیست و همیشه از حق خودش بیشتر می خواد؟ (فاطمه معمولا زود قانع میشه و خیلی روی خواسته اش پافشاری نمی کنه! )شاید علت در اختلاف شخ...
8 شهريور 1390

فرشته ای پا به عرصه خاکیان گذاشت

درست 6سال پیش روز شنبه 1384/5/29 شمسی و 14 رجب 1426 قمری حدود ساعت 9 صبح در بیمارستان حضرت معصومه (س) دختر کوچکی به وزن 1/900 گرم و قد 45 سانتی متر با ناله ای خفیف( چون حتی زور گریه کردن را نداشت) ،  به جمع فرشته های زمینی پیوست . دختر زیبایی که عشق، لبخند و معنای زندگی را به عنوان هدیه ی الهی تقدیم ما کرد .    چون این فرشته آسمانی بود و طاقت هوای آلوده زمین را نداشت به همین خاطر به مدت یک هفته داخل دستگاه نگهداری شد تا به هوای زمین عادت کند. بابای مهربونش که شب قبل رو تو حرم حضرت معصومه (س) تا صبح  با خدا راز و نیاز کرده بود تا فرشته ی کوچولوش که زودتر از وقتش به دنیا میاد( هفت ماهه)، سالم و سلامت باشه به پاس سپاس گذاری از...
8 شهريور 1390

جایزه ی فرشته ها

دو روزه بچه ها نماز خون شدند و با ما نماز می خونند.روز اول علی کنار باباش وایستاد و هر کاری که اون می کرد مو به مو انجام می داد وقتی باباش شلوارشو بالا می کشید اون هم شلوار شو بالا می کشید. خیلی بامزه نماز می خوند . می دونستم که اگه فیلم بگیرم متوجه میشه و دیگه نماز نمی خونه. فرداش فاطمه هم به علی ملحق شد. من هم برای اینکه اینکار براشون لذت بخش باشه و تثبیت هم بشه به بهانه مرتب کردن سجاده هاشون زیر جانمازاشون پول گذاشتم و بعد از نماز ازشون خواستم که سجاده هاشونو جمع کنند. وقتی پولهارو دیدند،  بهشون گفتم که فرشته براتون هدیه آورده تا از شما به خاطر نماز خوندن تشکر کنه. بماند که علی دوباره بهانه گرفت که من از پول آبجی میخوام و گریه و .....
8 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل نمک می باشد